کانال انشای صد 100

کانال بهترین انشا موضوع ازاد|کانال انشا هفتم ششم 96-97چندموضوع انشا|کانال انشای نهم| کانال نگارش دهم

کانال انشای صد 100

کانال بهترین انشا موضوع ازاد|کانال انشا هفتم ششم 96-97چندموضوع انشا|کانال انشای نهم| کانال نگارش دهم

انشا درباره مدافعان حرم96|تحقیق درباره ی مدافعان حرم

حضرت زینب(س) پیامبر عاشورا هم زیبایی را در کربلا دید. امروز هم بسیاری زیبایی را دوست دارند، دوست دارند مرگ زیبایی داشته باشند، هدف زیبایی داشته باشند، زندگی زیبایی داشته باشند و مردانه زندگی کنند چون شنیده اند آنان که مردانه زیسته اند مرگی مردانه خواهند داشت. مدافعان حرم دریافت زیبایی از مردانگی دارند، آن ها آدم های عجیبی نیستند که از دنیا بریده باشند، همسر، فرزند و پدر و مادر نداشته باشند، یکی دانشجو است و درس را برای هدف زیبایش رها کرده و دیگری نانواست، پدر بودند، همسر بودند، دوست داشتنی بودند و دوست می داشتند اما عشقی بزرگتر اسباب حرکت آن ها شد. قصه عشق هر کدام شان به حرم حضرت زینب کبری (س) شنیدنی است، اما همه اش در این مجال نمی گنجد و خود آن ها هم ترجیح می دهند گمنام باشند. خلاصه، ماجرا از چند سال قبل شروع شد و از حدود دو سال قبل با حمله تروریست ها به آرامگاه حجر بن عدی صحابی پیامبر(ص) و تهدید به تخریب بارگاه خواهر حضرت ارباب اوج گرفت. جوانان مسلمان با شعار «کلنا عباسک یا زینب» از سراسر سرزمین های اسلامی به سمت سوریه حرکت کردند تا چون عباسِ زینب باشند... جوانانِ افغانستانی، عراقی، لبنانی، یمنی، ایرانی و پاکستانی به سوری ها پیوستند و در برابر تروریست های تکفیری قد علم کردند. افغانستانی های آن جا به «فاطمیون» معروف هستند، عراقی ها «عباسیون» و... اما همه آن ها در عینِ گمنامی، می جنگند تا با اهدای خون شان نگذارند دشمنِ تکفیری، وجبی به زینبیه نزدیک شود... به مناسبت سالروز وفات شهادت گونه عمه سادات، به سراغ مدافعان حرم رفته ایم تا درباره آن ها بیشتر بدانیم.

انشا در مورد تو نیکی میکن و در دجله انداز96|حکایت تونیکی میکن و در دجله انداز

پیرمردی تنها و سالخورده در کنار دجله خانه ایی فقیرانه داشت و زندگی می کرد.از سر تنهایی و دلسوزی روزانه به کنار دجله می رفت و تکه نانی با خود می برد و کنار ان می نشست و تکه نان را خرد می کرد و در اب می ریخت تا غذایی برای ماهی های درون اب باشد گذشت و گذشت تا اینکه پیرمرد قصد سفر کرد و در مسیر خود باید از بیابان گذر می کرد .به دلیل پیری و سالخوردگی سفر پیرمرد به درازا کشیده شد و مرد زمانی که به بیابان رسید نه ابی داشت  و نه غذایی و نه توانی برای بازگشت به خانه…..پیرمرد تمام تلاش خود را کر تا خود را به جایی برساند.اما چیزی جز صحرا و دشت خالی  افتاب سوزان ندید در حالی که از گشنگی و تشنگی به زمین افتاده بود و با خدا لب به سخن گشود:پروردگارا پیرمردی تنها هستم که ازبد روز گار اینجا اسیر خاک و افتاب سوزان شده ام.ازارم به هیچکس  نرسید ه و تمام تلاشم ان بوده که از هرچه داشتم به دیگران کمک کنم…خداوندا اینجا زمین گیر شده ام و نه راه پیش دارم و نه راه پس،خودت نجاتم ده و مرا از این معصیت رهایی ده.چند لحظه ایی که گذشت از دور مردی را دید که به سمت او می اید .فکر کرد که از ضعف شدید سرابی می بیند.ولی مرد لحظه به لحظه نزدیک تر می شد و پیرمرد متوجه شد که سراب نیست.مرد به پیرمرد رسید و جویای حال او شد و پیرمرد از ضعف و گرسنگی خود گفت.مرد جواب از کیف خود تکه نانی بیرون اورد و به دست پیرمرد دادو پیرمرد لحظه ایی به نان نگاه کرد و با خود اندیشید ،این همان تکه نانی است که برای ماهی ها ی دجله می ریخت و خداوند ان رادر بیابان به ان باز گرداند…

انشا در مورد بسیج96|تحقیق در مورد بسیج دانش آموزی

یک نهاد آموزشی است که با برنامه های مدون و ایجاد پایگاه های علمی سعی دارد گام موثری در ارتقای توان علمی دانش آموزان داشته باشد. بسیج، عبارت است از مجموعه ای که در آن، پاکترین انسانها، فداکارترین و آماده به کارترین جوانان کشور در راه اهداف عالی این ملت و برای کمال رساندن و به خوشبختی رساندن این کشور، جمع شده اند.